یا لطیف
دو شنبه 24 آذر 1393برچسب:, :: 18:48 ::  نويسنده : فهیمه

زنـدگـی را ورق بــزن...
هـر فصـلـش را خـوب بـخــوان...
بـا بهـار بـرقـص...
بـا تابستــان بچــرخ
در پـاییــزش عـاشقـانـه قــدم بــزن...
بـا زمستـانـش بنـشیـن و چـایت را بـه سلامتـی نفـس کشیـدنت بنـوش...
زنـدگـی را بـایـد زنـدگـی کـرد، آنـطـور کـه دلـت می گـویـد.
مبـادا زنـدگـی را دست نـخـورده بـرای مـرگ بـگــذاری!

دو شنبه 24 آذر 1393برچسب:, :: 18:37 ::  نويسنده : فهیمه

تا زمانی که بتوانم:
بدوم، می دوم
راه بروم، راه می روم
سینه خیز بروم، سینه خیز خواهم رفت.
اما به لطف خدا همیشه پیش خواهم رفت.

سه شنبه 18 آذر 1393برچسب:, :: 19:42 ::  نويسنده : فهیمه

خدایا !

 

من چیزی نمیبینم..

 

آینده پنهان است...

 

ولی آسوده ام ،

 

چون تو را می بینم

 

و تو همه چیز را . . .

 

سه شنبه 18 آذر 1393برچسب:, :: 19:36 ::  نويسنده : فهیمه

از حسین رضا زاده پرسیده بودن

 بالاترین وزنه چندکیلو هستش که

 یه نفر بزنه بهش بگن پهلوان؟

آقای رضازاده درجواب گفتن

 بالاترین وزنه یه پتوی 400یا500گرمی هستش

 که صبح باید بلند کنیم تا نماز صبح یا نماز شب

 رو بخونیم

هرکی بتونه اون وزنه رو بلند کنه بهش میگن

 پهلوان...

سه شنبه 18 آذر 1393برچسب:, :: 19:31 ::  نويسنده : فهیمه

مي توان در قاب خيس پنجره

چك چك آواز باران را شنيد

مي توان دلتنگي يك ابر را

در بلور قطره ها بر شيشه ديد

مي توان لبريز شد از قطره ها

مهربان و بي ريا و ساده بود

مي توان با واژه هاي تازه تر

مثل ابري شعر باران را سرود

مي توان در زير باران گام زد

لحظه هاي تازه اي آغاز كرد

پاك شد در چشمه هاي آسمان


زير باران تا خدا پرواز كرد.

یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, :: 19:6 ::  نويسنده : فهیمه

یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, :: 19:1 ::  نويسنده : فهیمه
در زمانی که کنی قصد گناه
گر کند کودکی از دور نگاه
 
 
شرم داری ز گنه در گذری
پرده عفت خود را ندری
 
شرم بادت ز خداوند جهان
که بود واقف اسرار نهان
یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, :: 19:1 ::  نويسنده : فهیمه
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
 
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد.
یک شنبه 9 آذر 1393برچسب:, :: 18:59 ::  نويسنده : فهیمه
چه عاشقانه ایی بین ماست...
و چه ژرفایی دارد این احساس
 
 
 
وقتی که هست من از هست توست
 
منی که در تو تمام می شوم
 
 در تومحو می شوم
 
 می میرم
 
و باز از نو در تو می رویم...
 
 
 
من با تو
 
 معنایی پر معنا است
 
و من بی تو
 
حتی از هیچ هم تهی است...
 
 
 
چه فلسفه ای دارد این احساس
 
و چه عاشقانه ی پر قدری است این ٬
 
پروردگارم...!
دو شنبه 3 آذر 1393برچسب:, :: 12:5 ::  نويسنده : فهیمه
شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره 
تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره 
 
خدا می‌بینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو 
از اون بالا میاد پایین .. خدا می‌گیره دسِت رو 
 
 
خدا میدونه  تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری 
خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری 
 
خدا نزدیک قلب توست .. با یک آغوش وا کرده 
نذار پلک‌هاتو روی هم .. اگه قلبت پره درده 
 
خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی 
فقط  باید تو  با یادش .. توی هر لحظه همراشی 

درباره وبلاگ

وقتی تنهایی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش!
آخرین مطالب
نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 30
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

Alternative content